
عکس امروز | رونمایی کوروش سلیمانی؛ بازیگر سریال رمضانی “مرهم” از کارهای روزمره مادرش
کوروش سلیمانی هنرمند خوب و معروف کشورمان می باشد. او به تازگی تصویر جدیدی از مادرش منتشر کرده که مشغول سبزی پاک کردن است. مادر ایشان خیلی زحمتکش است و چهره ای مهربان دارد. در قسمت زیر تصاویر جالب از مادر کوروش سلیمانی بازیگر مشهور را قرار داده ایم. برای مشاهده این عکس ها در پرشین وی همراه ما باشید.
کوروش سلیمانی بازیگر
تصاویر جالب از مادر کوروش سلیمانی را مشاهده کنید.

پست جدید کوروش سلیمانی
کوروش سلیمانی با انتشار این عکس در صفحه شخصی اینستاگرامش نوشت:
دست هایت آفتاب زندگی من است؛ می بوسم شان …
دست هایی که هنوز بوی سبزی تازه می دهند؛ سبزی هایی که همیشه بعد اینکه از لایِ روزنامه ی نمناک و مچاله بیرون می کشیدی شان، زیر لب غر می زدی که فروشنده چرا اینطور کم و یا زیاد برایت گذاشته … بعد می شستی شان، می نشستی و پاک شان می کردی … سبزی هایی که بر سفره همیشه حاضر بود، سبزی هایی که گاهی هم با ضرباتِ آهنگین ساطور بر تخته خردشان می کردی … و گاهی جلوی پنکه خشک شان می کردی و من نمی دانستم برای چه خشک می شوند …
دست هایی که هنوز بوی نان می دهند، بوی صبحانه، ناهار، شام … بوی شامی کباب و سیب زمینی سرخ کرده، وقتی یواشکی می آمدم دانه ای یا مُشتی از آماده شده ها را از بشقاب ملامینی کنار گاز برمی داشتم و تو می دیدی، اخم می کردی اما هیچ نمی گفتی …
دستهایی که هنوز بوی صابون های رختشویی قدیم، از آن مکعب مستطیل های قهوه ای را می دهند، از آن زمان که در زمستان های سرد کرمانشاه کنار حوض می نشستی تا لباس ما را در تشت بشویی و بعد بر طناب پهن کنی و حیاط کوچک مان را با لباس های رنگ به رنگ و کوچک و بزرگ آذین بندی کنی … لباس های خیسی که در سرمای زمستان مثل چوب خشک می شدند و من لذت می بردم از شکستن آستین های یخی آویزان …

دلنوشته احساسی آقای بازیگر
دست هایی که سوزن نخ می کرد تا سر زانوهای همیشه پاره ی مرا بدوزد و یا ملحفه ها را در غروب های کشدار کودکی وقتی که در سکوتِ گوشه ی اتاق می نشستم و نگاهت می کردم، به لحاف ها وصله کنند …
دست هایی که هرگز از حمل زنبیل پر از گوجه و پیاز و میوه که می رفتیم از میدان وزیری می خریدیم، با آنکه دسته هایش اغلب پاره می شد و تو با پارچه وصله شان می کردی، خسته نشدند …
دست هایی که لقمه نان و پنیر، یا سیب و بِه و کشک در کیف کوچک دبستانم می گذاشتند که تغذیه ی زنگ تفریحم باشد …
دست هایی که در زمان سربازی و دانشجویی چمدانم را از مربا و ترشی و گردو و کشمش و نان محلی و چه و چه پر می کرد و من گاهی حتی ابلهانه شکایت می کردم از سنگینی اش و تو هرگز وقعی به آن شکایت ها خوشبختانه نمی گذاشتی …
دست هایی که هیچوقت هیچ مستمندی را که به در خانه مان آمد، دست خالی برنگرداند … و هیچ پرنده و گربه ای را بی غذا در حیاط رها نکرد …
دست هایی که هنوز موهای مرا و فرزندانم را با همان مهربانی وقتی مهمان تان هستیم، وقتی سر بر دامانت می گذاریم، نوازش می کنند …
و دست هایی که هنوز قرآن را قبل از سفر بر سر ما می گیرند و کاسه ی آب را پشت سر ما می ریزند …
می بوسمشان … مامان دست هایت را می بوسم … آبادی زندگی من به دست توست …
منبع: پرشین وی